داستان

••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

داستان

 پس از آنکه مسلمانان اولين مسجد را در مدينه ساختند و به دور آن حصار کشيدند، پيامبر در اين مسجد نماز مي خواند. دور تا دور مسجد را خانه هاي مردم فرا گرفته بود. آنها از خانه خود دري را به مسجد باز کرده بودند تا فورأ براي نماز حاضر شوند.روزي از جانب خداوند وحي رسيد که تمام درهايي که به مسجد باز مي شود بايد بسته گردد، بجز خانه هاي پيامبر اکرم و حضرت علي ، به همين خاطر پيامبر به منبر رفتند و آيه را تلاوت نمودند و فرمودند: خداوند امر کرده است که درهايي که به مسجد باز مي شوند ببنديد.اولين کسي که فرمان خدا و پيامبرش را اطاعت کرد حضرت علي بود که شروع به بستن در کرد، در اين موقع پيامبر آمدند و حضرت علي را از اين کار برحذر داشتند. عباس و عمر از دستور خدا و پيامبر سرپيچي کرده و درهاي خانه شان را نبستند، عده اي هم گفتند در را مي بنديم اما بگذاريد روزنه اي به مسجد باز کنيم.پيامبر فرمودند: حتي روزنه اي نيز نبايد باز بشود.عباس عموي پيامبر عرض کرد: من که پيرمرد هستم و حکم پدر تو را دارم، آيا من و حمزه هم بايد درها را ببنديم؟پيامبر به ناچار بالاي منبر رفتند و فرمودند: من نگفته ام درها را ببنديد، اين فرمان خداست و خداوند خودش فرموده است که درب خانه علي باز باشد. رسول خدا پيش خود کاري نمي کند.بسته شدن درهاي مسجد



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

+ نوشته شده در شنبه 8 خرداد 1400برچسب:داستان کوتاه,پند آموز,داستان زیبا,امام علی علیه السلام,مسجد,مدینه,اولین مسجد, ساعت 14:48 توسط آزاده یاسینی