داستان

••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

داستان

 مردي با پسرش، به عنوان مهمان بر امام علي وارد شد. امام علي با اکرام و احترام بسيار، آنها را در صدر مجلس نشانيد و خودش روبروي آنها نشست. موقع صرف غذا رسيد. غذا آوردند و صرف شد. بعد از غذا، قنبر غلام معروف امام علي حوله اي و طشتي و ابريقي براي دست شويي آورد. امام علي آنها را از دست قنبر گرفت و جلو رفت تا دست مهمان را بشويد. مهمان خود را عقب کشيد و گفت: مگر چنين چيزي ممکن است که من دستهايم را بگيرم و شما بشوييد!.امام علي فرمودند: برادر تو، از سر تو است، از تو جدا نيست؛ مي خواهد عهده دار خدمت تو بشود. در عوض خداوند به او پاداش خواهد داد. چرا مي خواهي مانع کار ثوابي بشوي؟باز هم آن مرد امتناع کرد. آخر امام علي او را قسم داد که: من مي خواهم به شرف خدمت برادر مومن نايل گردم. مانع کار من مشو. مهمان با حالت شرمندگي حاضر شد.امام علي فرمودند:خواهش مي کنم دست خود را درست و کامل بشويي، همان طوري که اگر قنبر مي خواست دستت را بشويد مي شستي؛ خجالت و تعارف را کنار بگذار.همينکه ازشستن دست مهمان فارغ شد، به پسر برومند خود محمد حنفيه فرمودند: دست پسر را تو بشوي، من که پدر تو هستم دست پدر را شستم و تو دست پسر را بشوي. اگر پدر اين پسر در اينجا نمي بود و تنها خود اين پسر مهمان ما بود، من خودم دستش را مي شستم، اما خداوند دوست دارد آنجا که پدر و پسري هر دو حاضرند، بين آنها دراحترامات فرق گذاشته شود. محمد به امر پدر برخاست و دست پسر مهمان را شست.امام عسکري وقتي که اين داستان را نقل کردند، فرمودند: « شيعه حقيقي بايد اين طور باشد ».مهمانان امام علي



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

+ نوشته شده در شنبه 1 خرداد 1400برچسب:داستان کوتاه,پند آموز,داستان زیبا,امام علی علیه السلام,امیرالمومنین,اکرام مهمان, ساعت 15:24 توسط آزاده یاسینی