شعر
عمریست که ما بر در میخانه نشستیم
ما در طلب صاحب این خانه نشستیم
تا ساقی و آن یار دلارام ببینیم
بی باده وبی ساغر و پیمانه نشستیم
چون یاربدیدیم که همسایه ما بود
حیف از همه ایام که بیگانه نشستیم
ازپاکی انفاس خوش ساقی و مرشد
در راه نسیم گل و ریحانه نشستیم
آری چو نمایان شده انوار الهیش
در مکتب عشقش همه جانانه نشستیم
چون شاه وگدا بردر میخانه یکی هست
با رخصت ساقی همه شاهانه نشستیم
سجاد دلیر
نظرات شما عزیزان:
+ نوشته شده در چهار شنبه 5 شهريور 1399برچسب:شعر,عمریست که ما بر در میخانه نشستیم, ساعت 14:54 توسط آزاده یاسینی
|