داستان

••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

داستان

 

معاويه ابولأعور را مامورکرد نگذارند سپاه علي از فرات آب بردارد. وليد و ابن سعد مي گفتند « آب را مي بنديم تا از تشنگي بميريد » اما عمروعاص نظر ديگري داشت. مي گفت « علي کسي نيست که تشنه بماند » . خط شکنان لشکرش را به فرماندهي حسن بن علي فرستاد و سربازان ابوالأعور را کنار زد. همه نگران شده بودند. معاويه از عمروعاص پرسيد « حالا علي چه مي کند ؟» عمرو گفت «نگران نباش ،علي مثل تونيست !» علي آب برداشتن را براي لشکر ما، براي دشمنانش، آزاد گذاشته بود. فرداي آن روز جمعيتي از لشکر معاويه، به سپاه علي پيوستند.جواب



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

+ نوشته شده در دو شنبه 2 شهريور 1394برچسب:داستان,قصه,داستان پند آموز,داستان در مورد امام علی,جواب, ساعت 11:6 توسط آزاده یاسینی